عشق

شاعرانه

وقتی رفتی آن لکه ی سه بعدی قرمزرنگ را هم باخودت بردی ! حالا سمت چپ سینه ام جای خالی تو را حس میکنم ... مدادقرمز دوران کودکی ام را برمیدارم ... جای قبلی قلبم یک قلب میکشم و تویش را رنگ قرمز میزنم حالا من هم قلب دارم ... حسش میکنم و میدانم بازهم میتوانم عاشقت باشم...

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت19:9توسط یاس | |

عشق یعنی یه نفر قلب تورو بشکنه و حیرت انگیزه که تو هنوز با قطعه قطعۀ قلب شکستت دوسش داری...

موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست از حصار شب گذشت و مرز فردا را شکست غم به روی شانه هایم سالها لم داده بود مهربانی های تو قندیل غمهایم شکست

مجنون را به محاکمه عدل بردند و گفتند توبه کن گفت : خدایا عاشقترم کن.

میدونم که چجوری خیال کنم تو رو ندارم آخه تو سنگ صبوری ، بی تو من دووم نمیارم واسم سخته جداییت ، بی تو دنیایی ندارم زندگیم تیره و تاره ، بی تو فردایی ندارم

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست / یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن / یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

 

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت18:58توسط یاس | |

صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم!

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم!

اگر من شاعرم شعرم تو هستی/اگر من عاشقم عشقم تو هستی/اگر من یک کتاب کهنه هستم.بدان زیباترین برگش توهستی

 

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت18:4توسط یاس | |

کسی که نمیشنود حرفهای مرا در این لحظه ، حالا آن کسی که میخواند حرفهایم را در این لحظه نمیبیند اشکهای مرا ، حس نمیکند درد این دل تنهای مرا

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت17:59توسط یاس | |

خزان آمد به این بستان و گلزارم چه ویران شد
خداوندا چرایارم چنین بشکسته پیمان شد

دلم از اینهمه اندوه دیگر غرق خون گشته
دلی آسوده خاطر داشتم آن هم پریشان شد

نگار نازنین ما که حرف با وفایی زد
وفا را برد از یاد و به راه بی وفایان شد

نه مهری دید دل از او نه لبخندی به روی لب
همه خوبی ز خاطر برد و از نا مهربانان شد

قرارم بود تا مردن بمانم بر سر عهدش
ولی او خود گسست آن عهد و عشق ما به پایان شد

به او گفتم رفاقت را ز خاطر برده ای دیگر
بگفتا رسم این دنیا مرام نارفیقان شد

به او گفتم وفا رابین به پایت سوختم عمری
بسوزاند او مرا بدتر ز دیدارم گریزان شد

به او گفتم پشیمان می شوی از رفتنت جانا
تو می آیی ولی آندم که عمر من به پایان شد

زمان دوستی چو عمر گل کوتاه بود اما
به یادت تا ابد قلبم چه سرگردان و نالان شد

 

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت17:51توسط یاس | |

دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم مي میرم

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت17:27توسط یاس | |

نمی دانم عاشق اشک می ریزد

یا باید اشک ریخت تا عاشق شد

نمی دانم باید همه او شوی تا عاشق باشی

یا باید عاشق باشی تا همه او شوی

نمی دانم دستانم اول از همه به سمت او دراز می شوند

یا این دلم است که هوای او می کند و بعد...

+نوشته شده در جمعه 13 آبان 1390برچسب:,ساعت17:21توسط یاس | |

+نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت21:11توسط یاس | |

تقدیم به عاشقانی که به هم نرسیدن

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت21:4توسط یاس | |

 

 

 

                      

 

                                                                               

 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت20:59توسط یاس | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد